به افتخارِ ....!!!
بعضی وقتها ، از آن وقتهایی که لبخندِ نگاهت با بغضِ گلوگیرِ درونت یکی نیست و نگاه هایت را می دزدی تا دستت رو نشود؛ از آن وقت هایی که احوالپرسی همه را با خوبم، خدا را شکر جواب میدهی و ته ِ تهِ دلت می داند که واقعیت با گفته هایت فرسنگ ها فاصله دارد؛ از آن وقت هایی که سنگِ صبورِ همه ی دردهای بزرگ و کوچک ِ اطراف و اطرافیانت می شوی و لب به گله نمی زنی؛ از آن وقت هایی که گفته ها و ناگفته های دلت در گلویت رسوب می کنند و بلعیدنشان غیر ممکن است؛ باید مکث کنی، باید فکر کنی، به همه ی آنهایی که وسعتِ دلشان گنجایشِ شنیدنِ جنسِ بد را ندارد چه برسد به ظرفیتِ حفظش! به آنهایی که برای رها شدن از آنچه گرفتارش شدند، باز هم دست و پا می زنند...